اول از همه لازم است بدانیم مراقبه چیست؟ وقتی از مراقبه صحبت میکنیم اغلب این به ذهنمان میرسد که با چشمانی بسته در مکانی ساکت و آرام و در حالت لوتوس نشستهایم و به سمت اهداف و چیزهایی که میخواهیم، انرژی مثبت بفرستیم. تصویرسازی ذهنی کنیم تا قانون جذب رخ دهد و از جملات تاکیدی استفاده کنیم. اما چرا با انجام این کارها اغلب نتیجهای نمیگیریم و با سرخوردگی مواجه میشویم ؟ و بعد این طور توجیه می شویم که حکمتی در این شکستها و نرسیدنها نهفته است و خیرمان جای دیگری است. آنگاه از این خواسته به آن خواسته، از این شاخه به آن شاخه میپریم و ممکن است سالها همینطور معلق و معطل اهداف مختلف بمانیم گویی خیرمان هنوز از راه نرسیده است. دوستان خوبم در این مقاله میخواهم برایتان رمز و راز این نرسیدنها و نشدنها را علیرغم مراقبهها، فرستادن انرژیها و تصویرسازیهای مثبت بگویم. برایتان بگویم چه کنید که بشود.
برای رسیدن به موفقیت چه باید بکنیم؟
قدم اول:
در ابتدا این را به خاطر داشته باشید وقتی هدفی انتخاب میکنید باید مرز بین تخیل و واقعیت را مشخص کنید. یعنی تواناییهای خود را بسنجید. امکانات خود را در نظر آورید و افراد مشابهی را که به آن هدف رسیدهاند الگوی خود قرار دهید و دربارۀ روشی که آنها در پیش گرفتهاند تحقیق کنید. مهم نیست چند بار شکست خوردهاید. هنوز از بسیاری افراد جلوتر هستید.
بنابراین به خودتان مراجعه کنید و با خود صادق باشید. باید موانعی را که در ضمیر ناخودآگاهتان به منزلۀ سرعتگیر عمل میکنند پیدا کرده و آنها را خنثی کنید. قفلهای ضمیر ناخودآگاه میتوانند تمام عمر شما را فلج نگه دارند. اگر میخواهید از آنها آگاه شوید پیشنهاد میکنم یک معلم معنوی باتجربه یا مشاور کارآزموده برای خودتان انتخاب کنید.
مراقبههایی که در شروع با یوگانیدرا شروع میشوند و شما را به حالت خلسۀ هیپنوتیکی میبرند و سپس جملات تاکیدی و انگیزشی به شما القاء میکنند معجزهگر است. این مراقبهها را مکرر و به صورت بیست و یک روزه یا چلهنشینی و البته پشتسرهم و هر روزه بدون وقفه انجام دهید.
قبل از اینکه دربارۀ قدم دوم صحبت کنم میخواهم تاکید کنم که قدم اول یک روش زندگی و مادامالعمر است. یعنی درونپویی و آگاهی از موانع و آسیبهای ذهنی و روحی با دستیابی به یک هدف در مقطعی مشخص پایان نمیپذیرد. شما باید در طول زندگی خود اساتید مختلفی داشته باشید. پیشنهاد میکنم حتی اگر استاد هم شدید و پرتوجویانی داشتید باز هم خوب است که استاد داشته باشید. زیرا انسان برای خودآگاهتر بودن نیاز به فاصلۀ روانشناختی از خود دارد و ما همواره نیازمند یک دیگری آگاهتر از خود هستیم که ما را به خودمان یادآوری کند. در غیر اینصورت زندگی و اهداف و تمایلات و حتی عشقهای ما چیزی بیش از مجموعهای از فرافکنیها نخواهد بود. نوعی ابراز وجود برای کسب قدرت است و شور و عشقی در آن نیست. این در حالیست اگر پشتوانۀ کارهایی که انجام میدهیم عشق نباشد آنها اعمالی غریزی و صرفاً برای بقا تلقی میشوند. اما انسان صرفاً برای بقا زندگی نمیکند. شایسته است در مسیر تعالی حرکت کند و انتهایش رنگ معنوی به خود بگیرد.
قدم دوم :
از آسمان به زمین بیایید! جهان هستی قوانین و حساب و کتاب دارد. نمیشود صرفاً با چلهنشینی به هدف رسید؛ باید دست به عمل زد.
ما به عنوان فرد مراقبهگر تنها فاعل و بقیۀ اجزای هستی مفعول و فرمانبردار نیستند. همۀ هستی حتی یک اتم دارای اراده و شعور و پویایی هستند. ارادۀ ما بهعنوان انسان هر لحظه در تداخل با ارادۀ میلیاردها موجود در جهان هستی است. ارادۀ ما گاهی با ارادۀ یک ویروس بیماریزا که وارد بدنمان شده و گاهی با ارادۀ سلول سرطانزای بدن خودمان در تداخل قرار میگیرد. ارادۀ ما در برخورد با ارادۀ هزاران نفر از رقبای ماست. عدالت حاکم بر کائنات ایجاب میکند کسی که تلاش بیشتری نموده بیشترین بهره را ببرد.
بنابراین پس از مراقبه از جای برخیزید و یک مراقبۀ عملی برای خود بنویسد. میتواند یک برنامهریزی روزانه و از پیش تعیین شده باشد. همانطور که بیست دقیقه با چشمان بسته مینشینید و با چشمهای بسته مراقبۀ ذهنی میکنید، چندین ساعت در روز را عملاً تلاش بیوقفه کنید و این را به حساب مراقبۀ عملی بگذارید و برای این برنامه هم چلهنشینی کنید. اگر این کار را یک هفته انجام دهید قاعدتاً در شما شتاب و میل رسیدن به هدف ایجاد میشود. این کار به خودی خود شما را به گام سوم یعنی قانون تمرکز میرساند. وقتی متمرکز شدید به هدفتان خیره میشوید و هر روز که میگذرد انگیزه و خلاقیت بیشتری به ذهنتان خطور میکند. از آن حالت خطی و رقابتی فاصله میگیرید و دچار یک جهش میشوید که شما را از رقبا متمایز میکند و خود به خود به گام چهارم میرسید. در این مرحله استرس و اضطراب شما کم میشود. زیرا دیگر خودتان را با بغل دستیهایتان مقایسه نمیکنید. شما آنقدر جلو زدهاید که کمتر کسی بغل دستتان است. به مرحلهای رسیدهاید که اعتماد به نفستان به اندازۀ کافی بالا هست که حس رقابت و عقبماندگی نداشته باشید.
علت این حس خوب، باور ضمیر ناخودآگاهتان به تلاش و کوشش شماست. شما کمکاری نکردهاید که بابتش عذاب وجدان بگیرید. انتظار بیجایی از جهان هستی ندارید. اگر فقط به اندازۀ تلاش و زحمتتان به شما جواب بدهند کافیست و قانون «عمل و عکسالعمل» شما میگوید که لیاقت رسیدن به هدف و جایگاهی که انتخاب کردهاید را دارید. به این فکر کنید که وقتی چیزی خوب نمیرود میتوانید با خود فکر کنید که «جهان علیه من است» یا میتوانید به دنبال یک موهبت پنهان باشید و آن را درون خود کشف کنید و در همان راستا حرکت کنید. نبوغ خود را بیابید؛ آن توانمندی را که خداوند در وجود هر فردی ودیعه نهاده است را گرامی بدارید. هر انسانی باید ساختار ذهن خود را بشناسد. حتی وقتی از استادِ بیرون حمایت و راهنمایی میگیرید از استادِ درون غافل نشوید و همواره او را فعال نگهدارید. اگر زندگی شما پیچیده و مثل کلاف سر در گم است؛ هرچه میخواهید نمیشود و به بنبست میرسید مسیر برعکسی را انتخاب کنید و اصلاحاتی در برنامۀ قبلیتان انجام دهید. دور خودتان نچرخید. از فرد مناسب و متخصص کمک بگیرید. وقتی مشکلتان را با آدمهای عادی در میان میگذارید آنها تنها تجربیات شخصی خود که اغلب هم ممکن است مایوسکننده باشد به شما ارائه میدهند. بنابراین مسالۀ خود را با کسی در میان بگذارید که اولاً از شما موفقتر و خوشحالتر باشد. دوماً متخصص و کاردان باشد و بتواند تکنیکهایی برای رهایی از درد و رنج به شما ارائه دهد.
از دست ندهید! باشگاه دانش یوگا به تازگی امکان شرکت در کلاس آنلاین مدیتیشن را فراهم نموده است.
تا اینجای کار در مورد اهمیت مراقبه و تاثیر آن در رسیدن به اهداف صحبت کردیم. اما اکثر اوقات با علم به این موضوع باز هم به سراغ مراقبه نمیرویم! اشکال کار در کجاست؟
چرا مراقبه نمیکنیم؟
موانع و مشکلاتی که مانع از مراقبه ما میشوند همان الگوهای عادتواری هستند که ذهن ما را محدود ساخته و اگر میخواهیم ذهنمان منعطف و نرم باشد، باید آنها را بشناسیم و بیاموزیم چطور با این موانع و مشکلات مواجه شویم. برخی این موانع درونی هستند مانند فراموش کردن دستورات، اضطراب و برخی موانع خارجی و بیرونی هستند مانند تنبلی، بیجراتی و ...
البته میتوانیم ممنون این موانع باشیم، چراکه موانع، سبب پیشرفت ما در تمرین میشوند. ما بعد از مدتی تمرین و استمرار وقتی با مانعی مواجه میشویم حتی ممکن است خوشحال شویم چرا که فرصتی پیش آمده تا ذهنمان را تمیزتر کنیم.
فراموش کردن دستورات
یکی از این موانع، فراموش کردن دستورات است. وقتی شروع به مدیتیشن میکنیم، به محض آنکه ذهن از تنفس دور میشود و به جاهای دیگر میرود با مانعی به نام فراموش کردن دستور مواجه میشویم و این الگو مرتباً راه مدیتیشن را میبندد. وقتی دستورها را فراموش میکنیم، روی بالش خود چنان غرق فکر میشویم که یادمان نمیآید چه کاری قرار است بکنیم و دستور حاضر بودن در مقابل قدرت حواسپرتیمان بسیار ضعیف به نظر میرسد.
یکی از علتهای فراموش کردن دستورها این است که تلقی ما از مراقبه، تلقی سادهاندیشانهای است و به این ترتیب مدیتیشن ما ضعیف میشود. وقتی صرفاً منتظریم تا فکرهایی به سراغمان بیایند و ما مثل کبوتر آنها را با تیر بزنیم، عملاً فراموش کردهایم دلیل اصلی این کار ما، ثبات، وضوح و تقویت استحکام طبیعی ذهنمان است. در واقع قدرت تمرین از جزئیات و عمق آن ناشی میشود. حالت ما، تنفس ما، تمرکز ذهن، قصد و نیت و بصیرت. حتی اگر یکی از این تاروپودها را گم کنیم، بافت تمرین ما ناقص میماند.
راه غلبه بر فراموشی دستورها، هوشیاری است. یادآوری دستورات لازم است. باید مدام جزئیات را به خودمان یادآوری کنیم. با یادآوردن حالت بدنمان شروع کنیم. آیا ستون فقراتمان صاف است؟ آیا آرامش داریم؟ نگاهمان کجاست؟ باید مدام به خودمان یادآوری کنیم که هم اکنون در حال انجام چه کاری هستیم!
تنبلی!
یکی دیگر از چالشبرانگیزترین موانع خصوصاً برای تازهکاران، تنبلی است. ما دوست داریم روی مبل دراز بکشیم، تلویزیون تماشا کنیم، روی زمین ولو شویم، ولی از مراقبه کردن طفره برویم و در حالتهای افراطی، کل دنیا به نظرمان دور از دسترس و انجام هر کاری سخت و غیرممکن است و باز تنبلتر میشویم.
باید تنبلی خود را ببینیم و به آن آگاه باشیم وگرنه مدتهای مدیدی، سِر تنبلی میشویم. یکی از علائم تنبلی این است که میگذاریم طیف کاملی از افکار بیایند و بروند و احساس میکنیم ۱۰ یا ۲۰ دقیقه مراقبه خیلی زیاد است. ولی شاید دهها دقیقه را به فکر کردن به خبرهای مختلف و بیفایده بگذرانیم.
در پس این تنبلی نوعی عادت و وابستگی نهفته است. ما به راحتی به خیالات آشنا و افکار پراکنده خو گرفته و وابسته شدهایم. تنبلی گاهی بهصورت مشغولیت ظاهر میشود و مشغول بودن راهی برای اجتناب از مراقبه خواهد بود. مثلاً ناگهان درست قبل از شروع مراقبه متوجه کارهای کوچک میشویم. آب دادن به گلدانها، مسواک زدن، چک کردن ایمیل. این تنبلی عجولانه است که به طفره رفتن نیز معروف است. گاهی نیز برای طفره رفتن، خود را با کارهای مهم مشغول میکنیم تا از مراقبه اجتناب کنیم.
ترس از بی حوصلگی
یک نوع دیگر از تنبلی، بزدلی است و از موانعی که در طول تمرین پدید میآید احساس ترس و عدم جسارت به ما دست میدهد. ترس از بیحوصلگی یکی از آنهاست که به خود میگوئیم: «چقدر سخت است بنشینم و هیچ کاری نکنم.»
کلافه میشویم و میترسیم چیزی نباشد که سرمان را با آن گرم کنیم. بیحوصلگی تهدیدی است علیه تمرین ما و میتواند مارا وادارد که از محل تمرین بلند شویم، گویی با خودمان راحت نیستیم و یکباره حس میکنیم هیچ چیز خارجی که مشغولمان کند وجود ندارد. مثلاً اگر در فرودگاه یا مطب دکتر بودیم مجلهای بر میداشتیم و ورق میزدیم، تلفنی میکردیم و به هر حال خود را یکطوری مشغول میکردیم. اما در مراقبه چیزی نیست که به سراغش برویم و به همین علت به جای دنبال کردن نفسمان، خود را با صداهای کوچک اطرافمان مشغول میکنیم و یا مراقبه را ترک میکنیم.
ترس از خلوت کردن با خود
نوع دیگری از بیحوصلگی وجود دارد که ریشۀ آن ترس است و میترسیم با خودمان تنها باشیم. عادت نداریم ساکت بنشینیم و هیچ کاری نکنیم. علت آن هم این است که نمیتوانیم ذهنمان را در سکوت و آرامش تصور کنیم، گویی منتظریم اتفاقی بیافتد و از این حالت انتظار، عصبانی و مستأصل میشویم.
میتوانیم طور دیگری به قضیه نگاه کنیم. بیحوصلگیهای خود را مشاهده کنیم و به خود اجازه دهیم کاملاً طعم آن را بچشیم. این راه خوبی برای سنجیدن میزان پیشرفتمان است تا بتوانیم ببینیم چقدر پیش آمدهایم، بتوانیم در مسیر تمرینمان منعطفتر باشیم و تجربه کردن را با تمرین شروع کنیم، افکارمان را تشخیص دهیم، با روند تنفسمان انس پیدا کنیم و به این صورت آگاهی و هوشیاریمان را تقویت نماییم. بعد از مدتی تمرین و تلاش، متوجه پیشرفت خود در تمرین میشویم. در ابتدا نمیتوانستیم بیحرکت بنشینیم، آبشار افکارمان را دوست نداشتیم و نمیتوانستیم بر این میل که بلند شویم و کاری کنیم غلبه کنیم. به فکر شستن ظرفها، جواب دادن به پیامهای تلفنی و ... بودیم و ذهنمان چنان سرعتی داشت که بدن ما میخواست از بالش بلند شود تا فشار را کاهش دهد. حال همه چیز آهستهتر شده و ما به موانع مراقبه آگاه هستیم، به بالش چسبیدهایم و قرار نیست اتفاقی بیافتد. در واقع چیزی که حوصلۀ ما از آن سر میرود افکار تکراری هستند که ذهن، خود را با آن مشغول میکند و معمولاً از آن آگاه نیستیم. گویی به سرگرم شدن نیاز داریم، به دیدن و مشاهده کردن ذهن به طور واضح. نیازمندیهای ذهن، عادتها و تکرار افکار ذهن چیزی است که التزام ما را به تمرین تقویت میکند.
فراموش نکنیم که مراقبه با ایجاد ثبات، وضوح و استحکام ذهن سبب میشود که قدرت ذاتی انسانی خود را بازیابیم و با زندگی روزمره بهتر مواجه شویم. پس با آگاهی، تجربه و غلبه بر تنبلی، بیحوصلگی و ترس حین تمرین میتوانیم هر روز بیشتر از روز قبل از تمرین مراقبه لذت برده و آگاه تر و هوشیارتر باشیم.
نویسندگان: شکوفه شنوا فلاح / سوسن عبدالرضایی