توازن، زیبایی و هماهنگی آسمانی هستی، جزء لاینفک تجلی الهی است. پهنهی شگفت انگیز تجلیات الهی همواره صحنهی دو جنبهی اصیل قدرت کیهانی یعنی«خلق» و «فنا» بوده است که در فرهنگهای معنوی با نامها و نمادهایی خاص از آن یاد شده است. مثل: جمال و جلال در فرهنگ اسلامی و یا برهما(Brahma) و ماهشوارا(Maheshwara) در فرهنگ هندو، مایهای اولیهی این بازی عظیم کیهانی که در سنت وایشناوا(Vishnava Sampradaya) از آن به عنوان «لیلا(Leela)» یاد شده است، «عشق» پریما (Prema) میباشد.
ضربآهنگهای عاشقانه الهی در برپایی غوغای هستی آنچنان موزون و زیبا است که ارواح لطیفی که خود را غرق در سرودهی دلکش آفرینش کردهاند آن را چونان رقصی کیهانی شهود و توصیف نمودهاند. این وجد و سرور و جنبش ذرات هستی الهامبخش هنرمندان و عارفان هندی در تجسمی انتزاعی از این بازی غریب کیهانی بوده است و البته رموز این تکوین و افناء امروزه در فیزیک جدید نیز حقیقتی شناخته شده است و این از عمق مشاهدات و ادراک بینندگان کهن(ریشیها) حکایت میکند. فریتیوف کاپرا(فیزیکدان معاصر در این باره چنین گفته است: « برای دانشمندان فیزیک معاصر، رقص شیوا، رقص ماده اتم پارهایی است و بر طبق مندرجات تاریخ اساطیر هندو، رقص مداومی از آفرینش و ویرانش است که فراگیر کل عالم هستی بوده و اساس تمام موجودات و پدیدههای طبیعی میباشد. صدها سال قبل هنرمندان هندی با ساخت یک رشته مجسمههای برنزی زیبا، رقص شیوا را به تجسم درآوردند و در عصر ما، فیزیکدانان برای به تصویر کشیدن الگوهایی از رقص عالم وجود، از پیشرفتهترین علوم و فنون استفاده کردهاند. عکسهایی که از ذرات در حال فعل و انفعال در اتاق حباب برداشته شده و همگی دال بر وجود نظمی مداوم در آفرینش و ویرانش در عالم کبیرند، در حقیقت تصاویر مرئی رقص شیوا هستند که از نظر زیبایی و عمق معنی با ساخت هنرمندان هندی برابری میکنند. استعارهی رقص شیوا، به این ترتیب، تاریخ اساطیر کهن، هنرهای مذهبی و فیزیک معاصر را با هم متحد و یکی میکند».
در هر حال در این مقاله سعی میشود رقص شیوا در بستر سنتیاش بررسی شود لذا بیش از هر چیز لازم است برخی مفاهیم و اصطلاحات تبیین گردد.
شیوا Shiva
شیوا در دورهی ودایی ایزد باروری، طبابت، آذرخش و ویرانی است. در اسطورههای کهن، شیوا الههی مقتدر و مهیب است که در خلوت کوهستانها قرار داشته و نیروی شفابخش گیاهان را عطاء میکند. نه تنها توان جادویی شیوا در ادوار متأخر اندیشهی هندو همچنان باقی است بلکه قدرت و توانایی والاتر یافته و اغلب ترجمانی از قدرت و آگاهی کیهانی است. عموماً شیوا را پدر و مبدأ «دانش یوگا» تلقی میکنند. شیوا که در آگاهی ناب قرار داشته و رنگ آبی پوست او نمادی از آن است، اول بار «دانش یوگا» را به همسر خود «پارواتی» میآموزد. عموماً تندیسهای شیوا دارای چهار دست و سه چشم میباشد که سه مار نیز دور دستها و سینهی او قرار گرفتهاند. چشم سوم شیوا که به چشم شیوا نیز معروف است، نمادی از آگاهی ناب و قدرت ویرانگر اوست. در دستهای شیوا نیزهای سه شاخ موسوم به «پیناکا» است که نماد آذرخش هست و شیوا را به عنوان ایزد توفان معرفی میکند. همچنین کمانی موسوم به آجاگاوا و گرزی که جمجمهای بر سر آن است و «کاتوانگا» نامیده میشود. در دست دیگر شیوا عموماً یا تسبیحی از جمجمه و یا ماری که چون تسبیح به دست گرفته است و گاهی نیز شمشیری قرار دارد سه ماری که در بدن شیوا قرار دارند نشانی از هویت متعالی شیواست که در ورای حیطهی خواب، بیداری و رویا قرار دارد یعنی آگاهی ناب.
یکی از نامهای شیوا، ناتاراجا(Nataraja) است که به معنای خسرو و سرور رقاصان میباشد. در این نام شیوا گاه به تنهایی و گاه با همسرش«پارواتی» به رقصهای شکوهمندی میپردازد که هر کدام از این رقصها حاوی بخشی از رموز آفرینش است که در بیانی انتزاعی و نمادین به تصویر کشیده میشود. تعداد رقصهای شیوا بسیار است اما در عموم این رقصها، ما با مشترکاتی روبرو هستیم. این مضامین مشترک میتواند درکی مناسب از رقص شیوا را ارائه کند. کومارا سوامی این مضامین مشترک را اینگونه شرح میدهد: «... اهمیت ذاتی رقص شیوا در سه چیز است: اول صورت رقص موزون و هماهنگ او رمز و تمثیل منبع و منشأ تمام حرکات در جهان است و به وسیلهی کمان شیوا نشان داده شده است. دوم آنکه غرض و غایت رقص او رستگار کردن و آزاد کردن ارواح مردم از بند و دام و هم خیال(مایا) است و سه دیگر آن که محل رقص او چیدم برم (Chidam Baram) یا مرکز عالم در درون قلب انسان است». همانطور که «کوماراسوامی» اشاره کرده است یکی از مفاهیم بسیار دقیق و مهم در درک رقص شیوا مفهوم«مایا» میباشد. شیوا با رقص خود حجاب «مایا» را میدرد و انسان را به رستگاری میرساند و به این دلیل لازم است به تحلیل«مایا» بپردازیم.
مایا Maya
دربارهی ریشهی واژهی «مایا» چند رأی وجود دارد. بعضی را عقیده بر آن است که «مایا» از دو جزء «ما» و «یا» به معنای «نه» و «آن» ترکیب شده است و در برداشت مکتب ودانتا عبارتست از آنچه در تاریکی جهل است و در روشنی نور دانش راستی نیست (عقیدهی تری پاتی) ولی رادها کریشنان 3 اشاره میکند که «مایا» از ریشهی «ما» به معنای شکل دادن و ساختن مشتق شده است و میتواند نمایشی از ترکیبات و تظاهرات مادی دنیا به حساب آید. داراشکوه در مجمع بحرین 4 در این رابطه چنین گفته است: «... اول چیزی که به هم رسید، عشق بود که آن را به زبان موحدان هند «مایا» گویند و اهل اسلام را گفت («كنت كنزاً مخفياً فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكي أعرف» من گنجي پنهان بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم) بر این دال است». در تشریح مفهوم «مایا» عموماً به تشبیهاتی متوسل میشوند. در کی معروفترین این تشبیهات آفرینش، صحنهی یک خیمه شببازی است. بازیگر این صحنه «برهمن» است، تماشاگر هم اوست، بازیچه و صحنهی بازی نیز جز او نیست. روح الهی چون لباس نام و شکل به خود پوشد به صورت «پراکریتی» که بازیچه و صحنهی بازی است جلوهگر میشود. از طرفی «او» گرداننده و بازیگر این بازی است و در آن صورت او را به نام «ایشوارا» میشناسیم. از طرف دیگر او به عنوان تماشاگر این صحنه، «پورشا» نامیده میشود. با این که جنبش و بود هستی همه از روح الهی است ولی او از دگرگونیها و تغییرات پاک و مبرا است. عالم به «او» وابسته است ولی او به عالم وابسته نیست. این رابطهی یک سویه به عنوان «مایا» تعبیر شده است. و از آن جهت توجه به عالم تغییرات و دگرگونیها سر وحدت را فاش نمیکند بلکه ذهن را گیج و آشفته میسازد عموماً مفهوم «مایا» با نوعی فریب، سراب و خدعه همراه شده است. کوماراسوامی دانشمند و محقق هندو در تعریف «مایا» چنین می گوید: «میزان و اندازهی ظهور، صور عالم است که بر اساس کمیت کائنات و مظاهر جهان، بنیان شده مظاهری که به سبب آن میتوانیم بر حسب کمال خویش، هم گمراه شویم و هم به معرفت شهودی نایل بیاییم کومارا سوامی در جای دیگری از مایا به عنوان «هنر» تعبیر میکند. زیرا برهمن، کثرات را به نیروی خلاقهی هنری خود میآفریند. به این ترتیب «مایا» در واقع نیروی خلاقهی الهی است. به این عنوان داراشکوه آن را «عشق» نامیده و از طرفی چون این امکانات بی شمار هستی ذهن را دچار آشفتگی و حیرت میکند و از وحدت به سوی کثرت پیش میبرد و مبدأ واحد این هستی را از یاد میبرد آن را با نوعی حجاب، استتار، التباس، فریب و نیرنگ همراه میدانند.
تاندوا Tandava
به این ترتیب به رقصهای شری ناتاراجا با میگردیم. یکی از مهمترین رقصهای او «تاندوا» نام دارد که متعلق به جنبهی ظلمانی و قهر و غضب او میباشند. این رقص در گورستانها و بر سر قبور مردگان برپا میشود. شیوا در این رقص همراه گروهی از «دوی»ها(Devi) وحشیانه به رقص و پایکوبی میپردازد. تصاویر و نقوشی از این رقص به خصوص، در میان مجسمهها و سنگ تراشیها باستانی هند در الفاتنه(Elphante)و الورا (Elura) دیده میشود. عموماً گفته می شود در پایان عصر ظلمت (کالی)، شری ناتاراجا به رقص تاندوا میپردازد و دنیا را به نابودی میکشاند. در تفاسیری که از این رقص ارائه شده تأکید شده است این تنها آسمانها و زمین نیست که توسط شیوا در پایان هر دور و کور نابود میشود. بلکه این زنجیرهای وابستگی است که او از هم میگسلد. گورستان در این رقص نمادی از قلوب انسانهاست که منیت و خودپرستی آن را تبدیل به قبری کرده است و از آن جهت که حیات حقیقی که عبارت از اتصال کامل با نور و خرد کیهانی است، قطع شده است. در واقع آن قلوب فقط گورستانی به حساب میآیند. به این جهات شری ناتاراجا را سودلایادس(sudalaiyadi) یا رقاصی بر خاکستر گورستانها نام نهادهاند. در این رقص، حرکات دیوانهوار شیوا نمادی از عشق برای رهایی است و اگر این رقص، ظاهری خشن و وحشی دارد به این دلیل است که در مقابل شیوا، جنبهی ظلمانی و منیت بشری قرار دارد که باید با سختی هر چه تمامتر با آن برخورد کرد. و آن در رمز به آتش کشیدن اجساد گورستان تجلی میکند. خاکستر باقی مانده نمادی از سردی از امیال دنیوی است. در یکی از سرودههای بنگالی در این رابطه چنین گفته شده است:
«ای که گورستان را دوست میداری
من از قلب خود گورستانی ساختهام
تا تو که جایت در گورستانهاست
بتوانی رقص جاودانهات را بر پا کنی
ای مادر جز تو هیچ در درون من نیست تودهی آتش مردگان، روز و شب میگذارد و خاکستر مردگان، همه جا پراکنده است من به امید آمدن تو، در برابر ناگواریها، ایستادگی و پایمردی کردهام. در کاشانه قلب من مأوی گزین و رقص موزون خود را بر پا دار تا بتوانم با چشم دل تو را ببینم».
نادنتا Nadenta
یکی دیگر از رقصهای شیوا«نادنتا» نام دارد که در مرکز عالم (Chidambaram) و در حضور ایزدان و حکمای بزرگ انجام میشود. افسانهی پدید آمدن این رقص، گویای آن است که شیوا که نمایشی از معنویت الهی در قلب انسانهاست در این رقص بر تمام قدرتها و امکاناتی که بر اثر سعی معنوی کسب کرده است میشورد و تنها عشق الهی را انتخاب میکند. تفاسیر زیبایی از تمام حالات و حرکات شیوا در عین این رقص شده است. همه جا چیدمبرم (مرکز عالم) است. همه جا پهنهی رقص اوست و او با رقص خود متجلی کنندهی پنج فعل آسمانی است:
- شریشتی(Shrishti) خلق، رحمت و شفقت الهی
- ستیهتی(Sthiti) حفظ و بقا
- سمهرا(samhara) خاموشی و نابودی
- تیروبهوا(Tirobahava) تجسم، ستر و حجاب
- انوگرها(Anugarha) نجات رستگاری و عنایت.
هر کدام از این افعال، مظاهر پنج ربالنوع بزرگ هند یعنی:
1: برهما (Brahma)- 2: ویشنو(Vishnu)- 3: رودرا(Rudra)- 4: ماهشوارا(Maheshwara)
5: سدشیوا(Sadshiva) هستند. رقصهای پنجگانه شیوا در وافع در قلب انسان ب رپاست. همه جا تجلی نور الهی است و هر جایی مظهری از نور اوست. او به تجلیات و اسماء الهی خود را رها ساخته و در رقصی موزون که جنبش بنیادی هستی است، همآوا میشود.
بررسی تمامی رقصهای شیوا کار سادهای نیست. اشاره به همین دو رقص میتواند روشن کنندهی کلیتی از این رمز زیبای ادبیات عرفانی هند باشد. همانطور که قبلاً هم اشاره شد رقص شیوا حاوی نکات و ظرایف بسیاری است ولی به طور کلی میتوان آنها را در سه اصل ذیل خلاصه کرد:
- محل رقص شیوا در مرکز عالم است و مرکز عالم، قلب تمامی موجودات است. لذا همواره و در ژرفای تمام ذرات هستی این رقص پرشکوه برقرار است.
- غرض و غایت رقص او رهایی از بند«مایا» ست. در واقع فرا رفتن از کثرات و رسیدن به وحدت.
- جنبش ذاتی ذرات هستی که در رقص شیوا متجلی میشود تنها بر این اصل استوار است و آن عشق (Prema) است. که رمز آگاهی کیهانی و یا مهمترین قدرت فعالهی اوست. رقص شیوا در واقع هم آغوش شدن با عشق و شوری است که بنیاد هستی است و در آن صورت این رقص قدرت آزاد کردن روح را را از بند«مایا» خواهد داشت.
پینوشت:
- رجوع به کتاب تائی فیزیک نوشتهی فرتیوف کاپرا ترجمه حبیبالله دادفرما فصل 15 ص 249.
- رجوع شود به کتاب The dance of shiva/comara swamy
The Noonday Press/ 1961 Chapter IV,V
- رجوع شود به کتاب عرفان(ودانتا) ج 4. جلالالدین آشتیانی ص 16 و همچنین کتاب
Wisdom Of the Ancient Seers. David Frawley و Motilal Publishers 1995 و Chapter2p.95 رجوع شود
- مجمعالبحرین، داراشکوه تصحیح جلال نائینی ص 3.
- رجوع شود به ادیان فلسفی هند، داریوش شایگان ج 2 ص 848
- رجوع شود به کتاب حکمت و هنر معنوی دکتر غلامرضا اعوانی ص 397
زیبا بود
بسیار جالب بود